بازگشته

امید جانم ز سفر بازآمد
شکر دهانم ز سفر بازامد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سحر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه ی سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
که شنیدم یارم بازآمد
ز سفر غمخوارم بازآمد

همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر

همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر

من هم ، پس از آن دوری
بعد از ، غم مهجوری
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

دیدم ، که نگارِ من
سرخوش ، ز کنار من
بگذشت و به بر
یارِ دگرش
بگذشت و به بر
یارِ دگرش

وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل ، که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی

ز غصّه ی پاره پیرُهَن بود

14 دیدگاه در “بازگشته

  1. صدای بی نظیر و فوق العاده قوی زنده یاد دلکش زیبایی این شعر رو به همراه ملودی دلنشینش بسیار بیشتر کرده

  2. لذت بردم از کارتون !
    دقایقی در گلزار صفای شما گذراندم و از عطر جوانمردی تان مشامم تازه شد . سربلند و دل بزرگ باشید . دیرزی

  3. درود برشما. این تصنیف از بیادماندنی ترینهاست. سپاس ازآقای افتخاری که این تصنیف رابازخوانی کردند. یاد بانو دلکش گرامی.

  4. عزیز آن که بی خبر
    به ناگهان رود “سفر” ….
    سحر نیست، سفر رفتن درست است سحر رفتن معنایی ندارد

  5. سلام . ممنون از زحماتتان. دو نکته :
    “به ناگهان رود سحر” باید بشود “به ناگهان رود سفر”
    “که شنیدم یارم بازآمد” باید بشود “چو شنیدم یارم بازآمد”

پاسخ دادن به حسین لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *