آمد آمد با دلجویی گفتا با من
تنها منشین – برخیز و ببین – گلهای خندان صحرایی را
از صحرا دریاب این زیبایی را
با گوشه گرفتن درمان نشود غم برخیز و بپا کن شوری تو به عالم
تو که عزلت گزیده ای غم دنیا کشیده ای ز طبیعت چه دیده ای تو
تو که غمگین نشسته ای زجهان دل گسسته ای به چه مقصد رسیده ای تو
آمد آمد با دلجویی گفتا با من
تنها منشین – برخیز و ببین – گلهای خندان صحرایی را
از صحرا دریاب این زیبایی را
زین همه طراوت از چه رو نهان کنی شِکوه تا به کی ز جور این و آن کنی
دل غمین به گوشه ای چرا نشسته ای جان من مگر تو عمر جاودان کنی\
تا کی تو چنین باشی عمری دل غمین باشی
گلگشتِ چمن بهتره یا گوشه نشین باشی
تا کی باید باشی افسرده در بند دنیا
خندان رو شو چون گل تا بینی لبخند دنیا
آمد آمد با دلجویی گفتا با من
تنها منشین – برخیز و ببین – گلهای خندان صحرایی را
از صحرا دریاب این زیبایی را
خیلی عالی
خیلی خوب و زیبا آفرین به شما که در ترویج اشعار و ترانه هایی اینچنین غرور آفرین که نشاندهنده لطافت و شیرینی زبان فارسی هست قدم بر می دارید
درود ایزد یکتا بر شما باد ،ودرود پیامبران دوران تازه و کهن که پیشرفت و شادی بشر تلاشیدند و شادی و نشاط و آرامش مراسمشان بود .هر چه از این هنرها بکاوید گوهر شود .
شاعر این تصنیف که بوده؟خواهش دارم.
شعر نوشته ی استاد فقید رحیم معینی کرمانشاهی است. نامش و یادش جاودان
https://m.youtube.com/watch?v=EhqABYoMyaE