به اصفهان رو (سایه سلطان)
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی، به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
بنشین لب زنده رودش که یابی نشانی، از نغمه ای خفته در گوشه ی اصفهانی…
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی، به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
بنشین لب زنده رودش که یابی نشانی، از نغمه ای خفته در گوشه ی اصفهانی…
من تشنه و پژمرده، تو باران بهاری، گل کن که در این ثانیهها عشق بکاری…
یاد باد آن که ز ما یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد، به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد…